مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
پسری رفت به میدان و جهان ریخت بهم نفـس عـالـمـیان از هـیجان ریخـت بهم پدرش محـو تمـاشـای جمالـش شده بود در دلش از غم اکبر ضربان ریخت بهم هـمه در مـعـرکه گـفـتـنـد پـیـمـبـر آمـد اشهـدُ انّ عـلی گـفـت اذان ریخـت بهـم بین میدان همه جا مدح علی را میگفت تیغ میراند و دل لشکـریان ریخت بهم هیچکـس مـرد نـبـرد نـوۀ حـیدر نیست لشکر دشمنش از ترس چنان ریخت بهم هرکس از ترس به یک گوشه فراری شده بود لرزه بر جان زمین بود و زمان ریخت بهم آتش کـیـنه برافـروخت ز بغـضِ لـعلی ناگهان قامت موزون جوان ریخت بهم وسط لـشکـر دشـمن به زمـین افـتـاد و بدنش را نی و شمشیر و سنان ریخت بهم این طرف غرق به خون موی سر اکبر شد در حرم آه که گیسوی زنان ریخت بهم پـدر آمـد سر بالـین پـسـر خـورد زمین از تماشا همۀ کون و مکان ریخت بهم همهجا بـوی گـل یـاس میآیـد به مشـام فاطـمه آمده انگـار و جهان ریخت بهم |